آرشیو برای ‘پژوهش’ دسته ها
حکایتهای سعدی
بوریاباف(۲)اگر چه بافنده است — نبرندش به کارگاه حریر
۱- بیطار : دامپزشک ، پزشک حیوانات
۲- بوریاباف : حصیر باف
آشنایى با آیت الله بهجت
ختصری از زندگینامه…
آشنایى با آیت الله بهجت
از جمله دیگر بزرگانى که محمدتقى در همان سال هاى اول با ایشان آشنا شد، حضرت آیت الله بهجت(مدظله العالى) بود. منزل آیت الله کنار مدرسه حجتیه قرار داشت و معمولاً در رفت وآمدها، و به خصوص صبح ها که ایشان از حرم بازمى گشتند، در کوچه با ایشان برخورد مى کرد. مدتى گذشت و از دوستان شنید که آیت الله بهجت از نظر علمى بسیار برجسته اند و سال هاى قبل، از شاگردان ممتاز آقاى بروجردى بوده اند، همچنین از نظر اخلاقى و معنوى برگزیده و اهل مقامات اند، و در نجف از شاگردان عارف کامل، مرحوم سیدعلى آقاى قاضى بوده اند، که دیگر شاگردان آن مرحوم، از مقامات عالى معنوى او خبر مى داده اند. یکى از شاگردان مرحوم قاضى که جانشین ایشان نیز به شمار مى آمد، مى گفت: «آقاى بهجت هنوز محاسنش درست در نیامده بود که به مقامات بسیار بالایى رسیده بود. همچنین مرحوم حاج آقا مصطفى خمینى مى گفت پدرش، وجود این مقامات را در آقاى بهجت تصدیق مى کند».
این اوصاف، محمد تقى را که همیشه تشنه فضیلت و معنویت بود، ترغیب مى کرد که از چنین شخصیتى بهره برد; ولى از آنجا که آیت الله بهجت به آسانى کسى را نمى پذیرفت، با عده اى از دوستان تصمیم گرفتند براى تقویت بنیه فقهى شان از ایشان بخواهند به طور خصوصى براى آنان فقه بگوید و به این طریق بتوانند از خصوصیات اخلاقى ایشان نیز بهره گیرند. آیت الله بهجت پذیرفتند و درس فقه پربارى همراه با دقت نظرهاى کم نظیر و استقلال رأىِ تحسین برانگیز، ارائه فرمودند. شیخ محمدتقى که مدت پانزده سال در آن درس شرکت نمود، محضر درسى آن آیت حق را این گونه توصیف مى کند:
درسى بسیار پرمحتوا، دقیق و خوب بود، و آنچه بر خوبى آن مى افزود این بود که ایشان غالباً پیش از درس تشریف مى آوردند و به مناسبتى ـ که گاهى در آن زمان آن مناسبت را درک نمى کردیم ـ حدیثى مى خواندند، یا داستانى نقل مى کردند، و ضمن آن، مطالب اخلاقى و دینى اى را که مورد نظرشان بود مى فهماندند، و عجیب این بود که هم من و هم دوستان دیگر، تجربه کرده بودیم مطالبى که آنجا گفته مى شد و ظاهراً بدون مناسبت به نظر مى رسید، در واقع نکته هایى بود که براى افراد سازندگى داشت، و اشاره به مسایلى بود که به بعضى از افراد حاضر در جلسه مربوط مى شد و خود آنها درک مى کردند، و گاهى هم با خیره شدن در چشم شخص، گویا به او مى فهماندند که «دارم به تو مى گویم!…» و همین طور گاهى درباره یک مسئله سیاسى، جریانى را قبل از وقوع آن پیش بینى مى کردند. مخصوصاً آن زمان ها در کوران انقلاب و حملاتى که دژخیمان شاه به فیضیه مى کردند، ایشان اصرار داشتند که باید این وقایع را نوشت و منتشر کرد. طرح این مسائل از طرف ایشان انگیزه اى شد که ما نیز بیشتر در فعالیت ها و مبارزات، مشارکت داشته باشیم.
این آشنایى پانزده ساله، زمینه ارتباط و علاقه هر چه بیشتر استاد و شاگرد را فراهم ساخت، و رفته رفته استاد نیز به استعداد و نبوغ علمى و اخلاقى شاگرد خود پى برد، و این امر سبب شد که آیت الله بهجت، او را در مقام مدرس اخلاق به مردم معرفى کند. حجة الاسلام والمسلمین، دکتر مرتضى آقاتهرانى۶ در این باره مى گوید:
قبل از پیروزى انقلاب، عده اى از بازاریان قم خدمت آیت الله بهجت آمده و از ایشان درخواست کرده بودند که خودشان یا یک نفر از روحانیون مورد تأییدشان یک درس اخلاق برگزار نمایند. آیت الله بهجت فرموده بودند که جناب آقاى مصباح یزدى در این زمینه مورد تأیید من است. بروید از ایشان بخواهید و من هم از ایشان مى خواهم که درس اخلاق را بیان کنند. این درس اخلاق تا مدت ها در منزل مرحوم اسلامى در قم که بعداً به حسینیه یا مسجد تبدیل شد، ادامه داشت.
ساقی کوثر
هردم چوهست جود کریمانه ات به کف
ای لطف لم یزل ،ساقی کوثر،شه نجف
ثبت است نام توبرساق عرش زان سبب
هستی علی عالی اعلا زهرطرف
شرط ادب همین که بسایم به خاک تو
پیشانیم ،وببوسم رخ ازدوکف
درمدح توملائک اعظم سروده اند.
جولان ذوالفقارتو زآیات لاتخف
تاقبله امین منش کعبه زادتوست.
بغض عدو زخاک درت گشته وااسف
حق باتو است وتو باحقی یقین.
درج گهرتویی دُرِ دریای لوکشف
پایم به راه بلرزد،دل ازگناه.
چون نظم خام(نوا)نیست جزخزف .
ارسالی از استاد علیرضا عزیزی ( نوا)
اعترافات خبرنگار مصری ضد ایرانی
.
روزنامه نگار مصری ؛هر جا که کم میآوریم همینکه میبینم که شما رهبر مایید آرام میشویم!؟
فهوی حسین روزنامه نگار مصری که گرایش ناسیونالیستی عربی دارد و از پیروان جمال عبدالناصر است و اتفاقا مشی ضد ایرانی دارد در یک مقاله مفصل در مقام مقایسه مصر و ایران چنین مینویسد …
ما و ایرانی ها بیش از سی سال پیش در فضای بین الملی در یک سطح بودیم .ایرانی ها راه مبارزه و مقاومت در برابر ابر قدرتها ، بخصوص آمریکا را انتخاب کردند و ما مسیر سازش را برگزیدیم . ما هر سال مزد خیانت مان به اعراب را از طرف آمریکا در قالب ۴ میلیارد کمک بلاعوض میگرفتیم و ایرانی ها از همان اول فشار سیاسی، اقتصادی و تحریم و جنگ داخلی و جنگ نابرابر را تجربه کردند …. امروز ایران از یک قدرت منطقه ای به یک قدرت جهانی تبدیل شده که هیچ مشکلی در سطح منطقه و جهان بدون جلب نظر ایران قابل حل نیست. و کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا ۶۴ بار هر کدام عبارت ایران را در مناظره تلوزیونی خود بکار میبرند. گویی حریفی جز ایران در سطح جهان ندارند … و دیگر اینکه ایرانی ها در تمام علوم استراتژیک، از هسته ای تا فضایی و تا نانو و شبیه سازی و پزشکی و .. جز ده کشور برتر جهان میباشند و در صنایع موشکی چهارمین قدرت دنیا و از نظر دقت و سرعت موشکهایش شاید اولین کشور دنیاست . و در منطقه جزیره امن و ثبات است و ما علیرغم حمایت آمریکا و اخذ کمک های سالیانه دغدغه تهیه یک وعده قرص نان برای اکثر مردم مان داریم و … .
وقتی در مملکتی رهبر درست وحسابی نباشد، خب! وضعیت میشود مصر”
وقتی در جامعه ی شیعی رهبری مدیر و مدبر نباشد میشود عراق”
وقتی در کشوری فرمانده ی استواری نداشته باشد میشود پاکستان
وقتی درکشوری به ظاهر مسلمان رهبر و رئیس آن مملکت،
خود فروخته به شرق وغرب باشد میشود ترکیه”
اما وقتی در کشوری شیعه ، رهبر، باج به زمین و زمان ندهد، با همه ی
فشارها ، سلیقه ها ، تندرو ، کندرو ، جنگ ۸ ساله ، ۳۰ سال تحریم
سیاسی و اقتصادی، جایی برای نفس کشیدن دشمن باقی نمی ماند.
خوب آن وقت می شود ایران ، در میان حصاری از آتش جنگ های منطقه
که گرگهای زخمی پشت مرزهایمان بی قرار زوزه می کشند …
کسی جرات ندارد به خاک ما چپ نگاه کند …
حتی مگس هایشان( پهباد ها ).
ای آقای من، بعضی ها از شما انتظار دارند که با یک حکم حکومتی،
همه ی این دزدی ها ، رشوه ها ، رباها ، احتکار ها ، رانت خواری ها ،
باندهای مافیایی و… را حل کنی ؛
اما تاریخ را که می خوانم می بینم ،
حضرت علی (ع) که معصوم بودند ۴ سال خواستند حق را از نا حق به
مظلوم بدهند … با او چه کردند … او که حضرت علی (ع) بود نتوانست …
همین که ما به لطف خدا با وجود شما امنیت داریم، عزت داریم،
سرمان پایین نیست، دستمان دراز نیست، و…. و با وجود این همه تحریم … این خیلی فوق العاده است …
خسته نباشی «آقا» که علمدار انقلابی
خسته نباشی «آقا» این همه سال که رهبری کردی ما را
نگاه می کنم به نامت و می بینم چه زیباست «خامنه ای»،
سرشار از همان حروف «خمینی» است، گیرم با یک «آه»، بیشتر
نگاه می کنم به مرامت و به همین «چفیه» که همراه همیشگی شماست،
تا مبادا فراموش کنیم فکه و والفجر مقدماتی را.
خرمشهر و بیت المقدس را.
اما میدانی!
هرجا که کم می آوریم
همینکه می بینیم شما رهبر مایی آرام میشویم.
.
برای طول عمر باعزت وسلامتی رهبر عزیز مان ، از سویدای دل صلوات !
*خطر شیعههاى مدرن!
گفتاری از علامه مصباح یزدی
*خطر شیعههاى مدرن!
*مطرح کردن مشروعیت زمینی تیشه به ریشه ولایت ائمه علیهم السلام است
با توجه به شبهات مختلفى که امروزه القا مىشود ما باید بسیار مراقب باشیم که در مسأله خلافت و امامت تحت تأثیر وسوسههاى خناسان قرار نگیریم. از دیدگاه ما شیعیان، خلافت و امامت منصبى الهى است که خداى متعال به اهل بیت(علیهم السلام) داده است و مردم نقشى در این زمینه ندارند. به عبارت دیگر، آنان ولایت و حق حاکمیت و مشروعیت خویش را از مردم نمىگیرند بلکه این مسأله با نصب و تعیین خداى متعال انجام مىپذیرد. البته برادران اهل تسنّن در این مسأله با ما اختلاف نظر داشته و دارند و این امر تازگى ندارد. آنچه تازگى دارد این است که در زمان ما برخى از کسانى که ادعاى تشیع دارند منکر این امر شده اند! متأسفانه حتى برخى از این افراد کسانى هستند که لباس روحانیت شیعه را بر تن دارند! این امر نشان مىدهد که فتنه تا چه حد جدّى و مهم است. بسیار جاى تعجب و تأسف است که در حکومتى که به نام اهل بیت(علیهم السلام) بر پا شده است کسانى اصلى ترین عقاید اسلامى را، آن هم به نام دفاع از تشیع، انکار مىکنند! متأسفانه برخى از این افراد نیز کسانى هستند که حرفشان در مردم نفوذ دارد. این مسأله براى ما بسیار سنگین است و جا دارد که براى آن خون بگرییم و باید بسیار مراقب باشیم که این شیاطین ما را فریب ندهند و اعتقادمان را در مسأله ولایت و خلافت از کفمان نربایند.
از نظر شیعه تردیدى وجود ندارد که حکومت حضرت على(علیه السلام) و مشروعیت آن، الهى و خدایى بود، نه این که بیعت مردم به آن حضرت و حکومتشان مشروعیت بخشیده باشد. البته این بیعت مردم بود که زمینه اِعمال حقى را که خداى متعال براى آن حضرت قرار داده بود فراهم کرد؛ اما این غیر از آن است که بگوییم بیعت مردم براى آن حضرت مشروعیت و حق حکومت ایجاد کرد. این همان نقطه تمایز بحث «مشروعیت» و «مقبولیت» است که ما در جاى خود به تفصیل از آن سخن گفته ایم.۱
اما به راستى چرا امروزه برخى از افرادى که ادعاى تشیع دارند، در مسأله خلافت و ولایت ائمه(علیهم السلام) این گونه موضع گیرى مىکنند؟ حقیقت این است که قصد اصلى آنها مسأله «ولایت فقیه» است. «ولایت فقیه» در واقع ادامه ولایت ائمه(علیهم السلام) است. از این رو هر مبنایى را که در مسأله خلافت و ولایت ائمه(علیهم السلام) بپذیریم، ولایت فقیه را نیز بر اساس همان مبنا توجیه خواهیم کرد. از این رو این عده در صددند با تشکیک در مبناى مشروعیت و حق حاکمیت ائمه(علیهم السلام) اساس ولایت فقیه را سست کنند. اگر گفتیم مشروعیت حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) مبتنى بر رأى و بیعت مردم بوده، در مورد ولایت فقیه هم مىتوانیم بگوییم مشروعیت حکومت فقیه بستگى به رأى و انتخاب مردم دارد. از این رو آنها در واقع ریشه را مىزنند تا شاخه خود به خود بخشکد. مىگویند: حکومت حضرت على(علیه السلام) هم از طرف مردم بود؛ بنابراین اگر روزى مردم ولىّ فقیه و حکومت او را نخواستند، باید از بین برود! چرا که مردم حاکم بر سرنوشت خودشان هستند!
_______
۱٫ جناب استاد در برخى کتابهاى دیگر خود این بحث را به تفصیل مطرح کرده اند. براى نمونه، ر.ک: نگاهى گذرا به نظریه ولایت فقیه، فصل سوم.
__________
ما چه قدر نیازمند شنیدن یک جمله عاشقانه واقعی هستیم …
چهارده ساله که بودم ؛ عاشق پستچی محل شدم.خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم ونامه را بگیرم ، او پشتش به من بود.وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود ! قاصد و پیک الهی بود ، از بس زیبا و معصوم بود!شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد.با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت. از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی!تمام خرجی هفتگی ام ، برای نامه های سفارشی می رفت.تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز؛ یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم ،که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود. تابستان داغی بود.نزدیک یازده صبح که می شد، می دانستم الان زنگ میزند! پله ها را پرواز میکردم و برای اینکه مادرم شک نکند ،میگفتم برای یک مجله مینویسم و آنها هم پاسخم را میدهند.حس میکردم پسرک کم کم متوجه شده است.آنقدر خودکار در دستم می لرزید که خنده اش میگرفت .هیج وقت جز سلام و خداحافظ حرفی نمیزد.فقط یک بار گفت :چقدر نامه دارید ! خوش به حالتان ! و من تا صبح آن جمله را تکرار میکردم و لبخند میزدم و به نظرم عاشقانه ترین جمله ی دنیا بود.چقدر نامه دارید ! خوش به حالتان ! عاشقانه تر از این جمله هم بود؟ تا اینکه یکروز وقتی داشتم امضا میکردم، مرد همسایه فضول محل از آنجا رد شد.مارا که دید زیر لب گفت : دختره ی بی حیا.ببین با چه ریختی اومده دم در ! شلوارشو ! متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است.جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود.آنقدر یک لحظه غرق شلوار کهنه ام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من ، طرف را روی زمین خوابانده و باهم گلاویز شده اند!مگر پیک آسمانی هم کتک میزند؟مردم آنها را از هم جدا کردند.از لبش خون می آمد و می لرزید.موهای طلاییش هم کمی خونی بود.یادش رفت خودکار را پس بگیرد.نگاه زیرچشمی انداخت و رفت. کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود.همسایه ی شاکی، گونه اش را گرفته بود و فریاد می زد.از ترس در را بستم.احساس یک خیانتکار ترسو را داشتم !روز بعد پستچی پیری آمد، به او گفتم آن آقای قبلی چه شد؟ گفت: بیرونش کردند! بیچاره خرج مادر مریضش را میداد.به خاطر یک دعوا ! دیگر چیزی نشنیدم. اوبه خاطر من دعوا کرد!کاش عاشقش نشده بودم ! از آن به بعد هر وقت صبح ها صدای زنگ در میشنوم ، به دخترم میگویم :من باز میکنم ! سالهاست که با آمدن اینترنت، پستچی ها گم شده اند. دخترم یکروز گفت :یک جمله عاشقانه بگو.لازم دارم. گفتم :چقدر نامه دارید.خوش به حالتان! دخترم فکر کرد دیوانه ام! … #چیستا_یثربی
_____________
و ما چه قدر نیازمند شنیدن یک جمله عاشقانه واقعی هستیم …
افشاگری نوه پادشاه عربستان از دستگاه اطلاعاتی ریاض
به گزارش خبرگزاری رسا، ترکی بن بندر بن محمد بن عبدالرحمن آل سعود، نوه پادشاه عربستان که از معارضان نظام آل سعود و ساکن پاریس است در جلسه هفتگی که با حضور جمعی از فرهنگیان، اندیشمندان، سیاستمداران و روزنامه نگاران برگزار شد اعتقادات وهابیت درباره تشیع را باطل خواند و به افشاگری علیه نظام آل سعود پرداخت.
وی با بیان برتری تشیع بر وهابیت گفت: شیعیان با زیارت حسین(ع) به خدا تقرب می جویند در حالی که سلفی ها با قتل شیعیان به شیطان نزدیک می شوند، گرچه آنان اعتقاد دارند که در حال تقرب به خدا هستند.
ترکی بن بندر افزود: شیعیان مرتکب گناهی نمی شوند، ولی سلفی گرایان با قتل نفس که از گناه های کبیره است و اسلام به شدت نسبت به آن نهی می کند، مرتکب گناه می شوند. سلفی ها به هیچ وجه حق قتل پیروان اهل بیت(ع) را ندارند زیرا با آنان تنها در اندیشه اختلاف نظر دارند.
عضو سابق وزارت کشور عربستان با اشاره به اینکه به دلیل انتقاد از پادشاه این کشور از سوی علمای درباری به کفر متهم شده است، تصریح کرد: در گذشته می شنیدم که شیعیان به دلیل رد خلافت ابی بکر، عمر و عثمان، کافر هستند در حالی که امروزه برای بنده ثابت شده است هر که با حاکم سیاسی مخالفت کند از سوی علمای درباری به کفر متهم می شود.
وی ادامه داد: ابی بکر، عمر و عثمان حاکمان سیاسی بودند و هر فردی حق دارد مخالفت خود را با آنان اعلام کند زیرا این اوج دموکراسی است. اطلاق کلمه رافضه علیه شیعیان نیز به دلیل همین مخالفت بوده است اما به نظر نمی رسد که شیعیان مرتکب اشتباهی شده باشند.
ترکی بن بندر آل سعود با اشاره به وجود بخش ویژه ای به نام «روافض» در وزارت اطلاعات عربستان، اظهار داشت: این شعبه که بودجه آن برابر با بودجه کل تونس، اردن و یمن است وظیفه مخدوش ساختن مذهب تشیع را با استفاده از انتشار کتاب های سرشار از کذب در موسم حج و حتی دعوت به قتل شیعیان را دارد.
عضو سابق وزارت اطلاعات عربستان افزود: در آن زمان که عضو وزارت اطلاعات بودم این وزارت به یک روحانی شیعه لبنانی که مزدور آل سعود بود مبلغ ۷ میلیون دلار پرداخت کرد و در قبال آن از وی خواست که شبکه ماهواره ای و روزنامه افتتاح کند و طی آن به اعتقادات شیعیان توهین کرده، عزاداری حسینی را بدعت بخواند، عمر بن خطاب را از شهادت فاطمه زهرا(س) مبرا سازد، آیه «لا تقربوا الصلاة و انتم سکاری» را در حق علی بن ابی طالب(ع) جلوه دهد و «اشهد ان علیا ولی الله» را از اذان حذف کند.
وی تأکید کرد: پس از مرگ آن روحانی نیز مزدوران جدیدی این راه را ادامه دادند و هم اکنون نیز شاهد اختصاص میلیون ها دلار برای مخدوش ساختن نام تشیع در عراق هستیم، ولی هم این تلاش ها بیهوده است و تنها افراد نادان از این برنامه ها حمایت می کنند.
ترکی بن بندر در پایان گفت: بنده در آینده ای نزدیک تابعیت فرانسه را دریافت می کنم و در انتخابات پارلمانی نامزد خواهم شد، زیرا عربستان کشوری عقب افتاده است که از سوی باندی اداره می شود که حاکمان آن به صورت ۲۴ ساعته به جز در زمان نماز مشغول شرب خمر هستند، اموال ملت را به سرقت می برند و این اموال را به زنان رقاص و مردان قاتل اهدا می کنند.
@Raefipor
گزارش ساعت به ساعت از روز عاشورا با ترکیب اوقات شرعی کربلا با متن مقاتل:(۱)
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی میشود ۲۱ مهر سال ۵۹ شمسی. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند. ما اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳-+ دقیقه اختلاف میتواند داشته باشد) را استخراج کردهایم و روایات مقتل نگراها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم.
۵:۴۷ اذان صبح
امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب… خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود ۶
امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمهها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
۷:۰۶ طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبهای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام(ع) نامه نوشتهاند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکردهاند؟ آنها انکار کردند. امام نامههایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام(ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمیپذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمیرهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّ
حدود ۸
بعد از سخنرانی امام(ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود ۹
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام(ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده.)
حدود ۱۰
بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام«زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند.
همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را ۵۰ نفر و این شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد.
گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.
حدود ۱۱
بعد از این حملات، امام(ع) دستور تک تک به میدان
رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند کسی از بنیهاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».
یک بار هفت نفر از اصحاب امام(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
۱۲:۵۰ اذان ظهر
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشتهاند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»
امام(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشتهاند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»
حدود ساعت ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند.
بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»
حدود ساعت ۱۴
عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمهها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»
حدود ساعت ۱۵
امام(ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.
امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.
در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
۱۶:۰۶ اذان عصر
وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایعنگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که میگفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»
گوید: آنگاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد …»
حدود ساعت ۱۷
بعد از شهادت امام(ع)، عدهای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرضهای لاعلاج دچار شدند.
غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمهها گذاشت.
یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بنمطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.
نزدیک غروب آفتاب است . سر امام را جدا میکنند و به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببر
د.
بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب میدوانند تا استخوانهایشان هم خرد شود.
۱۸:۴۹ اذان مغرب
داستان روز غم انگیز عاشورا اینطور تمام میشود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشتهام!»
خانه بی اعتبار
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامههاآوردهاند
رستم و رویینهتن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلقست دنیا یادگار
اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
ای که وقتی نطفه بودی بیخبر
وقت دیگر طفل بودی شیرخوار
مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سرو بالایی شدی سیمین عذار
همچنین تا مرد نامآور شدی
فارس میدان و صید و کارزار
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند بر قرار
دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار
گل بخواهد چید بیشک باغبان
ور نچیند خود فرو ریزد ز بار
اینهمه هیچست چون میبگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار
نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کزو ماند سرای زرنگار
سال دیگر را که میداند حساب؟
یا کجا رفت آنکه با ما بود پار؟
خفتگان بیچاره در خاک لحد
خفته اندر کلهٔ سر سوسمار
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر سیرت زیبا بیار
هیچ دانی تا خرد به یا روان
من بگویم گر بداری استوار
آدمی را عقل باید در بدن
ورنه جان در کالبد دارد حمار
پیش از آن کز دست بیرونت برد
گردش گیتی زمام اختیار
گنج خواهی، در طلب رنجی ببر
خرمنی میبایدت، تخمی بکار
چون خداوندت بزرگی داد و حکم
خرده از خردان مسکین درگذار
چون زبردستیت بخشید آسمان
زیردستان را همیشه نیک دار
عذرخواهان را خطاکاری ببخش
زینهاری را به جان ده زینهار
شکر نعمت را نکویی کن که حق
دوست دارد بندگان حقگزار
لطف او لطفیست بیرون از عدد
فضل او فضلیست بیرون از شمار
گر به هر مویی زبانی باشدت
شکر یک نعمت نگویی از هزار
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت پایدار
ملک بانان را نشاید روز و شب
گاهی اندر خمر و گاهی در خمار
کام درویشان و مسکینان بده
تا همه کارت برآرد کردگار
با غریبان لطف بیاندازه کن
تا رود نامت به نیک در دیار
زور بازو داری و شمشیر تیز
گر جهان لشکر بگیرد غم مدار
از درون خستگان اندیشه کن
وز دعای مردم پرهیزگار
منجنیق آه مظلومان به صبح
سخت گیرد ظالمان را در حصار
با بدان بد باش و با نیکان نکو
جای گل گل باش و جای خار خار
دیو با مردم نیامیزد مترس
بل بترس از مردمان دیوسار
هر که دد یا مردم بد پرورد
دیر زود از جان برآرندش دمار
با بدان چندانکه نیکویی کنی
قتل مار افسا نباشد جز به مار
ای که داری چشم عقل و گوش هوش
پند من در گوش کن چون گوشوار
نشکند عهد من الا سنگدل
نشنود قول من الا بختیار
سعدیا چندانکه میدانی بگوی
حق نباید گفتن الا آشکار
هر کرا خوف و طمع در کار نیست
از ختا باکش نباشد وز تتار
دولت نوئین اعظم شهریار
باد تا باشد بقای روزگار
خسرو عادل امیر نامور
انکیانو سرور عالی تبار
دیگران حلوا به طرغو آورند
من جواهر میکنم بر وی نثار
پادشاهان را ثنا گویند و مدح
من دعایی میکنم درویشوار
یارب الهامش به نیکویی بده
وز بقای عمر برخوردار دار
جاودان از دور گیتی کام دل
در کنارت باد و دشمن بر کنار
مذمّت پُرخوری در احادیث و روایات:
همانگونه که می دانید پُرخوری و چاقی احتمال ابتلا به بیماری های مزمن مانند
بیماری های قلبی-عروقی، افزایش چربی های خون، فشار خون بالا، دیابت، ناراحتی مفاصل و … را افزایش می دهد.
همچنین باعث می شود فرد از نظر ظاهری دارای هیکلی نامتناسب شود
که هنگام حضور در جمع افراد ، از نظر روانی دچار اضطراب و ناراحتی گردد.
آیین اسلام نیز انسان را از پُرخوری نهی و اعتدال در خوردن غذا را توصیه کرده است.
در این مطلب تعدادی از روایات و احادیث مربوط به پیامبر اسلام (ص) و امامان شیعه را برای شما آورده ایم که همگی بر کم خوری تاکید می کنند. البته منظور از کم خوری که در این روایات آمده است، لاغری نیست ،
بلکه منظور مصرف غذا به قدر نیاز و احتیاج بدن( متعادل) است تا فرد دارای بدنی سالم و تندرست باشد.
زیرا در حال حاضر بعضی افراد جوان به منظور داشتن هیکلی لاغر (به اصطلاح مانکنی) خیلی کمتر از حد نیازشان غذا می خورند
که این کار باعث می شود دچار کمبود مواد مغذی شده
و در آینده دچار مشکلات جسمی مانند پوکی استخوان ، کم خونی ، سردرد مزمن ، ضعف و سرگیجه و …. شوند.
باتوجه به احادیث و روایات پایین می توان گفت اگر هر فردی واقعاً به توصیه های بهداشتی و سلامتی قرآن و ائمه عمل می کرد،
میزان بیماری ها ومشکلات جسمی و روحی خیلی کمتر از این بود.
رعایت اعتدال در خوردن غذا و کم خوری غیراز تاثیر بر سلامت جسمی افراد ، بر سلامت روحی آنها نیز موثر است.
در اینجا تاثیرات جسمی کم خوری را با عنوان “فواید ظاهری کم خوری” و تاثیرات روحی و معنوی آن را
با عنوان “فواید باطنی کم خوری” برای شما بیان می کنیم.
امیدواریم با توصیه به این رهنمودهای گرانقدر، همواره از جسمی سالم و روحی پُرنشاط برخوردار باشید.
امام علی (ع): زندگی را برای خوردن مخواه، بلکه خوردن را برای زندگی بخواه.
* پیامبر خدا (ص): اگر ساکنان خانه ای به مقدار کم غذا بخورند، خانه شان نورانی می گردد. (المعجم الأوسط،ج۵، ص۲۲۹، ح۵۱۶۵عن أبی هریرة، کنزالعمّال، ج۳، ص۳۹۱، ح۷۰۹۳)
* پیامبرخدا(ص): هرکس که خداوند را بسیار تسبیح گوید و به بزرگی یاد کند و در عوض به مقدار کم بخورد و بیاشامد و بخوابد، فرشتگان مشتاق او می شوند. (تنبیه الخواطر، ج۲، ص۱۱۶)
* امام علی(ع) – در حکمت های منسوب به ایشان ــ : عاقل را بایسته است که به هنگام شیرینی غذا، تلخی دارو را نیز به یاد داشته باشد.(شرح نهج البلاغة،ج۲۰،ص۲۷۲،ح ۱۴۹)
فواید ظاهری کم خوری:
پیامبر خدا (ص): مادر همه داروها، کم خوری است. (المواعظ العددیّة، ص ۲۱۳)
امام علی (ع): کم خوری، مانع بسیاری از بیماری های جسم می شود. (غررالحکم، ۶۷۶۸ ،عیون الحکم و المواعظ ، ص ۳۷۰، ح ۶۲۴۸)
امام علی (ع): خوراک را کم کن تا بیماری ها را کم کنی. (غرر الحکم، ح۲۳۳۶)
امام علی (ع): هر کس خوراکش کم باشد، دردهایش نیز کم است. (غررالحکم،ح۸۴۰۹،عیون الحکم والمواعظ، ص۴۵۵،ح۸۲۲۰)
امام علی (ع): کم خوری، مایه گرامی داشتن بیشتر خویش است و سلامت را بیشتر استمرار می بخشد. (غررالحکم،ح ۶۸۱۹،عیون الحکم والمواعظ،ص ۳۷۰،ح ۶۲۴۰)
پیامبر خدا (ص): مادر همه داروها، کم خوری است.
امام علی (ع): هر کس در خوردن به کم بسنده کند، سلامتش بیشتر می شود و اندیشه اش به سامان می رسد. (غررالحکم ، ح۸۸۰۳، عیون الحکم و المواعظ ، ص ۴۳۷ ،ح۷۵۵۹)
امام علی (ع): سلامت تن، از کمی غذا و کمی آب است. (تحف العقول ، ص ۱۷۲، بشارة المصطفی،ص ۲۵ کلا هماعن کمیل بن زیاد، بحارالأنوار،ج۶۶، ص۴۲۵ ،ح۴۱)
امام رضا (ص): اگر مردم در خوردن به کم بسنده می داشتند، بدن هایشان سالم بود. (بحارالأنوار،ج۶۶، ص ۴۲۵ ،ح ۴۱)
امام رضا (ع) : بدن همانند زمین پاک و آماده برای زراعت است که اگر در آبادانی و آب دهی به آن مراقبت شود، به گونه ای که آب، نه بیشتر از نیاز به آن برسد تا آن را غرق کند و نه از اندازه کمتر باشد تا آن را به خشکی گرفتار سازد، آبادانی اش استمرار می یابد و خرّمی اش بیشتر می گردد و کشت آن برکت می یابد؛ امّا اگر از آن غفلت شود، به تباهی می گراید و علف هرز در آن می روید. بدن چنین حکایتی دارد و تدبیر آن در خوراک و نوشیدنی، چنین است.[پس،] سامان و سلامت می یابد و عافیت در آن، ریشه می گسترد. بنگر که چه چیز با تو و با معده ات سازگار است و تن تو با چه چیز نیرو می گیرد و چه خوردنی و نوشیدنی ای برای بدنت سالم تر است، همان را برای خویش مقرّر بدار و خوراک خود گیر. (بحار الأنوار،ج۶۲، ص۳۱۰)
نظر ۱۱ مرجع در خصوص مقدار فطریه و مبلغ کفاره
فرهنگ > دین و اندیشه - میزان و مبلغ زکات فطره و کفاره روزه توسط مراجع عظام تقلید اعلام شد.
به گزارش خبرآنلاین، مراجع تقلید با قرار گرفتن در آستانه عید سعید فطر میزان زکات فطره و کفاره روزه را اعلام کردند.
نظر برخی از مراجع تقلید را در جدول زیر می توانید بخوانید.
نام مرجع |
میزان فطریه و کفاره اعلام شده |
آیت الله خامنه ای |
* میزان زکات فطره براساس قوت غالب گندم، هرنفر ۶۰۰۰ تومان می باشد. همچنین مبلغ کفاره روزه بابت هر روز تاخیر ۲۰۰۰ تومان است. |
آیت الله جوادی آملی |
* مقدار فطریه سه کیلو گندم، برنج، خرما و مانند آن یا پول آن که در هر مکانی قیمت خاص خود را دارد.* کسی که پول فطریه را تا ظهر روز عید فطر ندارد قرض کردن بر او واجب نیست. هرچند اگر قرض کند و اداء نماید صحیح است. البته بعد از دریافت حقوق باید فطریه را بپردازد. |
آیت الله سیستانی |
* مبلغ زکات فطره برمبنای قوت غالب گندم ۵۰۰۰ تومان می باشد همچنین میزان فطریه برمبنای قوت غالب برنج، سه کیلو برنج می باشد.* کفاره روزه به ازای هر روز تاخیر ۷۵۰ گرم آرد، برنج، گندم، خرما، نان و ماکارونی به فقیر می باشد. |
آیت الله وحید خراسانی |
* زکات فطره امسال بر مبنای قوت غالب گندم برای هر نفر ۶۰۰۰ تومان همچنین میزان مبلغ کفاره، روزی ۱۵۰۰ تومان می باشد. |
آیت الله صافی گلپایگانی |
* با توجه به اینکه قیمت گندم در شهرهای مختلف، متفاوت میباشد، لذا روزهداران عزیز لازم است قیمت سه (۳) کیلوگرم گندم یا برنج (قوت غالب) را بر طبق قیمت محل زندگی خود محاسبه نموده و به عنوان فطریه پرداخت نمایند. |
آیت الله شبیری زنجانی |
* هر شخص باید براى خودش و کسانى که نانخور او هستند، هر نفر یک صاع از خوراکی هاى رایج در آن منطقه، همچون گندم، جو، خرما، کشمش، برنج و مانند اینها، به مستحقّ بدهد و اگر پول یکى از اینها را هم بدهد کافى است، وزن هر صاع به حساب گندم حدود سه کیلو و ششصد گرم است که مومنین می توانند قیمت آن را حساب کنند و به مستحقین برسانند.* مبلغ ۶۰۰۰ تومان بابت فطریه هر نفر به حساب گندم و مبلغ ۱۸۰۰۰ تومان برای پرداخت زکات فطره به حساب برنج تعیین شده است.
* کفاره افطار غیرعمدی برای هر روز بهحساب گندم ۹۰۰ گرم است که در صورت اطمینان میتوان قیمت آن را به مبلغ ۱۵۰۰تومان به شخص مستحق داد تا به وکالت از او برای خودش این مقدار طعام بخرد. این مبلغ برای افطار عمدی ۹۰۰۰۰تومان تعیین شده است. |
آیت الله موسوی اردبیلی |
* زکات فطره امسال بر مبنای قوت غالب گندم برای هر نفر ۶۶۰۰ تومان و میزان مبلغ کفاره، روزی ۱۷۰۰ تومان می باشد. |
آیت الله سبحانی |
* با توجه به اینکه قیمت گندم در شهرهای مختلف، متفاوت میباشد، لذا روزهداران محترم لازم است قیمت سه (۳) کیلوگرم گندم یا برنج (قوت غالب) را بر طبق قیمت محل زندگی خود محاسبه نموده و به عنوان فطریّه پرداخت نمایند. |
آیت الله مکارم شیرازی |
* زکات فطره امسال بر مبنای قوت غالب گندم در تهران مبلغ شش هزار تومان (۶۰۰۰ تومان) و در شهرستان مبلغ پنج هزار تومان (۵۰۰۰ تومان) و بر مبنای قوت غالب برنج، مبلغ پانزده هزار تومان (۱۵۰۰۰ تومان) اعلام شده است. |
آیت الله نوری همدانی |
* بهتر آن است که فطریه از قوت غالب تهیه و پرداخت گردد. مبلغ زکات فطریه امسال برای کسانی که قوت غالب آنان گندم است، برای هر فرد ۶ هزار تومان (سه کیلو گندم) است.* افرادی که قوت غالب آنان برنج است، برای هر فرد ۱۸ هزار تومان (سه کیلو برنج) زکات فطره پرداخت خواهند کرد.
* مبلغ کفاره افرادی که به هر دلیل توان روزه گرفتن نداشته و عذر موجه شرعی داشتهاند، برای هر روز روزهخواری ۱۵۰۰ تومان است که برای یک ماه در مجموع ۴۵ هزار تومان خواهد بود. |
آیت الله صانعی |
* زکات فطره امسال بر مبنای قوت غالب گندم برای هر نفر ۵۰۰۰ تومان و بر مبنای قوت غالب برنج، مبلغ پانزده هزار تومان (۱۵۰۰۰ تومان) اعلام شده است.* همچنین میزان مبلغ کفاره روزه، ۲۰۰۰ تومان اعلام شده است. |
نظر زائری درباره فیلم رستاخیز
اگر برای دین مردم نگران شدیم، باید فیلمساز را حرامزاده و ملعون بنامیم؟
به گزارش خبرآنلاین، حجتالاسلام محمدرضا زائری در صفحه اینستاگرام خود درباره فیلم رستاخیز و ماجراهای ایجاد شده پیرامون آن چنین نوشته است:
«آنچه من می فهمم این است که این قصه پر سوز و گداز حمله گسترده به فیلم رستاخیز مشکوک است و به نظر می رسد لااقل بخشی از ماجرا یک بازی باشد که دوستان دلسوز و متدین و متعهد و مخلص را هم درگیر کرده است. اولا یک سوال هست که واقعا در طول این سال ها هیچ فیلم سینمایی و برنامه تلویزیونی نبوده که برای دین و اعتقاد مردم آسیب داشته باشد ؟ سی و پنج سال در دادگاه ها چادر بر سر زن دزد و قاتل کردند و حجاب را تخریب کردند و توی فیلم ها و سریال ها زن چادری را کلفت و بی سواد و بدبخت نشان دادند ، چرا صدای کسی در نیامد؟
این همه سال فیلم ها و سریال ها و آگهی های بازرگانی اشرافیت و تجمل را تبلیغ کرد ، چرا کسی از جای خود تکان نخورد ؟ این همه فیلم سینمایی به فحشا و فساد اخلاقی دامن زد و به گسترش و رواج روابط عاشقانه و عاطفی با نامحرم کمک کرد ، چرا هیچ کس احساس وظیفه نکرد ؟ برخی فیلم ها اساس و مبانی توحیدی اعتقادات را تخریب کردند، چرا کسی نگران نشد ؟ ثانیا آدم اگر برای دین مردم نگران بشود فیلمساز را حرامزاده و ملعون و حامیان فیلم را صهیونیست و انگلیسی خطاب می کند ؟
اتفاقا انگلیسی ها و فراموسونی ها و صهیونیست ها پشت صحنه دارند همه ما را بازی می دهند و به ریش همه ما می خندند ! این قصه مثل ماجرای کتاب شهید جاوید است که حوزه علمیه و متدینین را مدت ها به خود مشغول کرد و گرفتار نمود و هر چه امام راحل فریاد زد که آقایان این بازی برای این است که شما را به خودتان مشغول کند و از مساله اصلی بازدارد بعضی متوجه نشدند و با قضایایی مثل ناسزاگویی به دکتر شریعتی و حسینیه ارشاد سر خود و بقیه را گرم کردند.
این همه سال تعزیه برگزار شده و آدم های معمولی شهر و روستا نقش اولیا را بازی کرده اند ، این همه فیلم سینمایی برای پیامبران معصوم ساخته اند و بازیگران سینما در نقش حضرت یوسف و ابراهیم و عیسى و موسى على نبینا و آله و علیهم السلام در آمده اند، چرا دین و ایمان به مخاطره نیافتاد؟ حالا یکباره چه شده ؟ آیا آقای درویش نمی توانست برود فیلم عاشقانه و آبگوشتی بسازد و بدون دردسر و خطر به کاسبی بپردازد و میلیونی و میلیاردی سود کند و کوچکترین انتقادی هم نشنود ؟ آیا نتیجه طبیعی این برخوردهای افراطی این نیست که فیلمسازان و هنرمندان عطای اهتمام به سوژه های دینی را به لقای این برخوردها ببخشند ؟ آیا قرار نیست با ساخته شدن فیلم های سینمایی و هنری در قواره سینمای بین المللی زمینه جهانی شدن طرح موضوع عاشورا و مقدمات ظهور امام عصر علیه السلام فراهم شود ؟
من در مورد فیلمی که ندیده ام هیچ نظری نمی توانم بدهم اما این رفتارهایی را که دیده ام می توانم تحلیل کنم. به قول معروف وقتی کسی در مجلس عزا بیشتر از صاحب عزا گریه می کند و بر سروسینه می زند باید شک کرد ! بعضی از این برخوردهای غیر منطقی و پر حرارت و آشفته طبیعی نیست. حتى سخنان دلسوزانه مقام محترم و عزیز مرجعیت تقلید که برای سریال مختارنامه فرموده اند می توانم درک کنم و همان موقع هم نوشته ام که حفظ شأن مرجعیت را از هر کار هنری بالاتر می دانم . حتى نقد دقیق و مقبول جناب ثمری را می فهمم اما آتشی شدن بعضی که فیلم را ندیده اند و فحش خواهر و مادر می دهند و سینماها را به آتش زدن تهدید می کنند عادی نیست ! و آدم را مطمئن می کند که یک جایی آن پشت مشت ها خبری هست و کاسه ای و نیم کاسه ای …
قوم ثمود (۳)
صالح(ع) دعوت خود را با فراخواندن قوم ثمود به توحید و یکتاپرستی و شریک قرادادن برای وی، آغاز کرد. او خطاب به قوم خود فرمود: «یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره۱۲ (ای قوم من! الله را بپرستید. برای شما معبودی جز او نیست)». او به آنان یادآور شد که فرستادهای در خور اعتماد است و آنان را به پیروی از دستورات الهی و پرهیزکاری فرمان داد۱۳ او همچنین فهماند که چشم داشت هیچ پاداشی از آنان ندارد، چرا که تنها تکلیفش را در راه دعوت آنان به یکتاپرستی انجام داده و مزد او را تنها خداوند میدهد.۱۴
صالح(ع) از ثمودیان خواست که به ناقه خداوند به عنوان یک پدیه شگرف و معجزه الهی، با بصیرت بنگرند و از آزار رساندن به آن بپرهیزند.۱۵ او یادآور شد که خداوند آنان را جانشینان قوم عاد قرار داده و با مسخر ساختن زمین برای آنان، نعمتهای بیشماری را در اختیارشان نهاده است و در برابر، از آنان خواست که نعمتهای الهی را سپاس گویند و از کفران نعمت و فسادانگیزی دوری جویند.۱۶
پیامبر قوم ثمود همچنان که آنان را به پیروی خداوند و پرهیزکاری و گردن نهادن در برابر دستورات او به عنوان فرستاده خداوند فرمان میداد، در برابر، آنان را از سرسپردگی در برابر دستورات اسرافکاران، فسادانگیزان و ستمکاران بازداشت۱۷٫
ثمودیان، پیامبرشان صالح را به سحر و افسونزدگی۱۸ و کذب و دروغگویی۱۹ متهم کردند و به او گفتند که پیش از این ما به تو امیدها داشتیم۲۰٫ ولی صالح(ع) خطاب کرد اگر او بر روش و منش آنان رفتار کند و خدای را نافرمانی کند، هیچ یک از آنان نمیتوانند در برابر خدا او را یاری رساند و تنها بر زیان او میافزایند۲۱٫
ثمودیان کافر به این هم بسنده نکردند و سران مستکبر قوم، به تشکیک در اعتقادات مستضعفانی که به صالح ایمان آورده بودند پرداختند ولی نمیدانستند که ایمان و یقین در دل و جان آنان نفوذ کرده است.۲۲
رویارویی اصحاب حق و پیروان باطل در طول تاریخ و در همه زمانها و مکانها بوده است. اصحاب حق از یقین و ایمان و استواری و پیکار در راه عقیده برخوردار بودهاند و پیروان باطل به سبب عنادورزی و غرور و با بهرهگیری از وسایل و شیوههای گوناگون، حقیقت مداران را به سرپیچی از حق و حقیقت وا میداشتند و نتیجه آن پیدایش دو طریق حق و باطل در طول تاریخ است.
با همه تأکیدات و هشدارهای صالح(ع) در پاسداشت ناقه و آزارنرساندن به او قوم ثمود از این فرمان روی بر تافتند و سرانجام ناقه خداوند را کشتند؛ با این که از میان ثمودیان یک تن ناقه را پی کرد ولی قرآن کریم پیکردن ناقه را به همه آنان نسبت داده است۲۳ چرا که همه آن کافران او را به این کار واداشتند۲۴٫
قرآن کریم، آن یک تن را که به این کردار پلید دست زد، اشقا (بدبختترین) قوم ثمود معرفی میکند۲۵ و رسول خدا(ص) نیز در روایتی او را یکی از بزرگان و سران قوم ثمود میداند۲۶٫ همچنین ضمن بیان همانندیهایی میان کشنده ناقه صالح و قاتل علی(ع)، خطاب به امیر موءمنان علی میفرماید: «ای علی! آیا تو را خبر دهم که بدبختترین مردان کیانند؟ یکی مرد سرخ چهره ثمود که ناقه صالح را پی کرد و دیگری مردی که محاسنت را از خون سرت خضاب میکند».۲۷
البته در میان کافران قوم ثمود، نه گروه بودند که با یکدیگر هم سوگند شدند به صالح(ع) شبیخون بزنند و او و خانوادهاش را به قتل برسانند و در پایان نیز بگویند ما از کشتن صالح و خانوادهاش اطلاع نداریم؛ آنان نمیدانستند که خداوند نیرنگ آنان را میداند و سرانجام آنان را به هلاکت میرساند۲۸ در روایت است که آنان برای شبیخون زدن به صالح(ع) در غاری پنهان شده بودند که خداوند مخفیگاهشان را بر سر آنان ویران ساخت و همگیشان را به هلاکت رساند.
پس از آن که ثمودیان کافر ناقه خداوند را پی کردند، صالح(ع) به آنان خبر داد که تنها تا سه روز دیگر از زندگی در دار دنیا برخوردار خواهند بود۲۹ و چون هنگام عذاب فرا رسید، صالح و پیروان با ایمان نجات یافتند۳۰ و چنان عذاب مرگباری بر ثمودیان فرود آمد که جملگی چون گیاهان خشکیده، خرد شدند۳۱٫
قرآن کریم از عذاب قوم ثمود با تعبیرهای «صیحه۳۲»، «رجفة۳۳ (لرزش زمین) و «صاعقه۳۴(آذرخش)» یاد کرده است.
میان این تعبیرهای گوناگون هیچ گونه تضادی وجود ندارد؛ چرا که ممکن است به مراحل و درجات مختلف این عذاب مرگبار اشاره داشته باشد.
منبع : سایت معارف قرآن
۱ – ج۱ – ص ۳۸۸-۳۸۷
۲ – اعراف ۷۴
۳ – فجر / ۹
۴ – حجر/ ۸۲-۸۰
۵ – اعراف / ۷۴
۶ – هود / ۶۱
۷ – حجر / ۸۲
۸ – شعراء / ۱۴۹ – ۱۴۶
۹ – هود / ۶۱
۱۰ – اعراف / ۷۳
۱۱ – شعراء / ۱۵۶ – ۱۵۵ و قمر / ۲۸-۲۷
۱۲ – هود / ۶۱
۱۳ – شعراء / ۱۴۲-۱۴۱
۱۴ – شعراء / ۱۴۵
۱۵ – اعراف / ۷۳
۱۶ – اعراف / ۷۴
۱۷ – شعراء/ ۱۵۲-۱۵۰
۱۸ – شعراء/ ۱۵۳
۱۹ – قمر / ۲۵
۲۰ – هود / ۶۲
۲۱ – هود / ۶۳
۲۲ – اعراف / ۷۶-۷۵
۲۳ – اعراف / ۷۷
۲۴ – قمر / ۲۹
۲۵ – شمس / ۱۲
۲۶ – صحیح نجاری،
۲۷ – مسند احمدبن حنبل،
۲۸ – نمل / ۵۱ – ۴۸
۲۹ – هود / ۶۵
۳۰ – هود / ۶۶ و فصلت / ۱۸
۳۱ – قمر / ۳۱
۳۲ – هود / ۶۷
۳۳ – اعراف / ۷۸
۳۴ – ذاریات / ۴۴
دعای بهلول
فردی چند گردو به بهلول داد و
گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن…
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد …
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری ،نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم…!
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را
شنیده است …
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن..
که خواجه خود روش بنده پروری داند…