گویش محلی فردوس
جُلجُل : آرام و قرار نداشتن،تکان خوردنهای پشت سر هم
اُرسی : کفش زنانه پاشنه بلند
وَرسَرچُروک:حالتی از نشستن .مانند نشستن در دستشویی
وَپادَشتَه:دستشویی کردن بچه ها با کمک بزرگترها
شاخ تنور: تنور را تافتن و داغ کردن با شاخه های خشک درختان برای پخت نان
مِمِزِنگ:کشمشهای کوچولو یا خشک شدن دانه انگور بر روی بوته
پیچ:پلاسیده
لَچ : خیس
هُتَرَق : بِتَمَرگ
ارسالی از ماها-از بازدید کنندگان سایت بلده
وَرسَرچُروک:حالتی از نشستن مانند نشستن در دستشویی
وَپادَشتَه:دستشویی کردن بچه ها با کمک بزرگترها
شاخ تنور: تنور را تافتن و داغ کردن با شاخه های خشک درختان برای پخت نان
مِمِزِنگ:کشمشهای کوچولو یا خشک شدن دانه انگور بر روی بوته
پیچ:پلاسیده
بسیار عالیست.
موفق باشید.
سلام پسردایی عزیز ممنون از بازدید و ارایه نظرات شما ولی ما از مدتهاست که منتظر بازدید و ارایه نظرات شما هستینم. در ضمن اگر مطالب مفید و قابل نشر داشتید جهت استفاده بازدیدکنندگان سایت ارسال کنید ممنون میشم. سلام برسانید.
کتو
کُتّو (به ضم ک و ت مشدد) نام رندی دیوانهنما از اهالی فردوس است که به خاطر نکتهبینی، ظرافت و آزادگیاش در میان مردم این شهر مشهور است. رفتار و منش او را میتوان تا حدی به بهلول تشبیه کرد. او فردی بود به غایت فقیر که در اتاقی محقر و دود گرفته در کمپی باقی مانده از دوران زلزله سال ۱۳۴۷ در فردوس، زندگی می کرد و از دار دنیا لحافی پاره داشت و همخانهای پیر و علیل و لباسی مندرس. او نه درآمدی داشت و نه کاری. با صدقات مردم روزگار می گذراند، و به پاس نانی که از دستی می گرفت لبخندی بر لبی مینشاند. با این همه کتو نگاهی داشت بس ظریف و زبانی بس رک گوی. این رک گویی تا بدانجا بود که بسیاری از بزرگان به ظاهر محترم شهر از روبرو شدن با او بر حذر بودند تا مبادا آبروی ساختگی و فرمایشیشان با طنز تیز کتو بر باد رود. به این ترتیب کتو به قهرمانی دیوانه بدل شده بود که مردم حرفهای ناگفتنی خود را از زبان او میشنیدند و با نقل سخنان او غرور و زورمداری را به ریشخند میگرفتند. جالب آنکه تا زمانی که زنده بود در رأیگیریهای رسمی کشور، آرای بسیاری به نام او به صندوقها ریخته میشد و او خود از این طنز تلخ آگاه بود تا آنجا که روزی به یکی از نامزدهای انتخابات، پس از نطق پرطمطراق تبلیغاتیاش گفته بود: آقا خیالتان راحت، من نامزد نشده از شما بیشتر رأی میآورم. همین زبان گزنده و بی پروایی از صاحبان قدرت، عاقبت او را راهی دیوانهخانه کرد. جایی که جایش نبود، و در آنجا چنان بیمار شد که وقتی یکی از مردم فردوس به دیدارش رفته بود گریسته بود، زار، که مرا نجات دهید. او را بزرگان از میان مردم به دیوانه خانه بردند؛ اما مردم عادی که دوستش داشتند، بازش آوردند و او به همان اتاق تاریک و نمورش پناه برد و باز همان کتوی سرخوش و رندی شد که بود. اما چند ماهی پس از این ماجرا، درست در ایامی که مردم او را شادتر از همیشه میدیدند، کتو مرد و کسی ندانست چرا؟ مرگ او مانند کنایههایش، تلخ و ناگهانی بود، و به یاد ماندنی. آری کتو، گدای دیوانه، مرد، اما در حافظه مردم فردوس برای همیشه ماندگار شد. شاید اگر امروز هم در پسکوچههای فردوس گشتی بزنید طنین ترانههای گزنده، قهقههای مستانه و پایکوبیهای دیوانهوارش را بشنوید. روانش شاد.
سلام استاد
متشکر از زحمات تون برای زنده نگه داشتن فرهنگ فردوس
گویش تونی
مردم شهر فردوس به گویش فردوسی(تونی) سخن میگویند. این گویش در میان گویشهای پارسی در خراسان، یکی از اصیلترین گویشها به شمار میرود که آهنگ باشکوه زبان پارسی باستان را همچنان به همراه دارد. با این که این گویش از نظر واژگان موجود در آن زیرمجموعهای از زبان پارسی است، به دلیل تفاوت ساختاری که در صرف افعال و جملهبندی با زبان رسمی کشور داشته، نسبت به سایر لهجههای خراسان تا حدود زیادی از آلودهشدن به واژگان بیگانه مصون ماندهاست. آهنگ و وزن ادای واژگان در این گویش، به گونهایست که درک آن برای شنوندهٔ ناآشنا بسیار دشوار مینماید . این گویش در تمامی سطح شهرستان فردوس بخشهایی از شهرستانهای مجاور رواج دارد . در زیر برخی از واژگان و افعال این گویش آورده شده است.
اوگردو=ملاقه بزرگ مسی
اروق=باد گلو
اروک=لثه
اوستavost= حامله ،بار دار
اوکavek=مورچه کوچک
ارازaraz= ترسیدن
انایی= ناپسند
الادر=عمدی ، به عمد
اند= هدف
اسکوچه=سکسکه
اوروزو = آن روزها
اشپوش=شپش
ازملر=حالا
اوگین=نور گیر در خانه های قدیمی
انگار کردن= تعطیل کردن
استنه در = پاشنه در
اورو=ابرو
اویکاوایکا=این و آن
آفری=آفرین
اورتینه=دختر
استاره=ستاره
استیزه=جنگ،لجبازی
ایجا=اینجا
اخکوک=زرد آلوی نرسیده
اننک = آنهایی که
اشکم= شکم
اسفی دشت=نوعی گیاه
اوسانهosanah= افسانه
اشتر = شتر
افتوaftoo=افتاب
او=آب
بارو=باران
برارborar=برادر
بزه= بزن
بغاده=به اندازه،اندازه
بدر سخته =لوس کردن
باچو=مهد،گهواره
باهوbahu=کتف،شانه
برت bart= برای تو
بیخ=کنار
بابو= حالتی تعجبی
بگروم=بگیرم
بفتر=بهتر
بودشوده= کامل شده
بادگیروو= بادگیرها
بسلیbesole = خیس شدن
بلقستbalghast=نوعی گیاه
بر چنه=برای چی
بل=بیل
بنمن benemon= نماند
بجنبی = جنبید
به جی = برو کنار، فرار کن
بکرچی = از هم گسست، له شده
بنگ نخ = کلاف نخ
بوتب= تار عنکبوت
بوژ =زنبور
بک=قورباغه
بالوکbalok= خال صورت
بوک=گونه صورت
پاتیل=ظرف مسی مدوّر و لبه دار
پندری=پنداشتن ،فکر کردن
پوشو = داخل
پنهو=پنهان
پالزی=جالیز
پل = پستی و بلندی
پنه=پناه،پنهان شدن
پیر زال= پیر زن
پوخ=ذره گیاه،ذره بی ارزش
پوخل=ساقه گندم
پوخله=نوعی گیاه
پلخمو=تیروکمان
پروار=گوشتی
پتpot=مو
پوندانه=دانه پنبه
پونبه=پنبه
پوند= ساقه گیاه
پودینه = نعناع
پردگن pardagone= پرده ها
پکروم = پکرم ، گیجم
پاچَو=کفش تخته ای که رویه آن عبارت بود از چند رشته نخ و برای بیل زدن به کار می رفت.
پاگیر=جاپا,پلکان طبیعی
پال پال کردن=پالیدن,میان خاک و مانند آن دنبال دانه گشتن
پایه=رعد,تندر
پَستا=ردیف کار,محل کار اصلی
پُشته=دسته بزرگ,پشتواره,برجستگی دو جوی درخت دار در باغ.
پوزه = تپه
پسلکpeslek= مدفوع گوسفند
پِشِنگ=مختصر
پلونگ=دستمال بزرگ
پتیر،پتیری = نانی که هنوز خمیر باشد در فارسی معیار فطیر معنی می دهد
پکی pake= چاقوی نخ بری
پَکّه=سنگ نرم و سفید رنگ گچ مانندی که ساییده شده آن برای آرایش به کار می رود.
پَلم=ستاره پروین
پتو patow= خانه رو به آفتاب
پَی دست=مشت,مشتواره
پی سَبَقو=دوره کردن درسهای قبلی
پرسهporsa = سوگواری
پسوکی=ولگردی
پیش کردن=بستن
پخل= پنجه کشیدن
پوکک=پرش
هوفتی= افتاد
هایه=هستین
هوشلی=فروریختن
هو تمرگ=به تمرگ ،بشین
هجاشhajash=تمام
هوتیhotae =داخل
هوتنبی=ویران شد
هه جیر=سر حال
هو قورچی=له شده
هه لشت=لیسیدن یه کاسه
هو پای= کنار
هوجا=آنجا
هنوزشه=هنوزکه
همشه = همه آنها
هوم هومو= صداها
هونشن=بنشین
تژغن=دیگ پهن مسی برای جوشانیدن شیر
تور بنجی = رنده
تونی = تویی
تمنه=سوزن بلند
تکه = بزنر
ترخ=نوعی گیاه
تاونگود = سبد بزرگ
تفتو=نوعی نان
تَوشَو=ملاقه زنی شب چهارشنبه سوری
توگی=ارزن پوست کنده
تازیک=نوعی سگ
تیلی=کیسه ای جلد کتاب
تنبو=شلوار
تپtap= نشستن ، کتک زدن
تیار=اماده ُحاضر
تین=پیت,حلب
تنوکه=شورت
ترقز=پرت کردن
تپال= مدفوع گاو
تپی=مدفوع الاغ
تزوک=با حوصله
تژگ tajhg= نوعی سوسک
تژگ tejhg =خربزه نرسیده
جاپردازی= در جای همیشگی نخوابیدن
جالگ=نوعی پرنده صحرایی
جِلَک=وسیله ای چوبی با پره هایی چند که با آن نخ می تابیدند
جنگjengh=سریع
جَوز =گردو
جوو=جوان
جو=آبراه
جشتjesht=زشت
جوش پره=نوعی آش که از تکه های بزرگ خمیر محتوی پاره ای حبوبات و ادویه درست می شد.
آش مخصوص شهر فردوس
چار گُل=مربع,چهارگوش
چو=چوب
چقر=زبر
چخل=ناخن کشیدن
چوپو=چوپان
چونو=چنان
چرقد=چهار قد
چاره-پشته=جویها و برآمدگیهای اطراف آن در باغ که ردیف درختها را در کنار خود جای می دهد.
چره؟= برای چی- چرا
چکچکی= نوعی چاقو
چراغو=شب نشینی و دید و بازدید شبانه
چش=چشم
چَرخی=گرد,سالم
چار یک . چاره ک = یک چهارم
چوشیدن=مکیدن
چار= چهار
چغوک=گنجشک
چونگ=نوک پرنده